_{آرزوهــایــم به درکــ ،}

_{اصــلا رویــاهــایــم هــم ،}

_{حـــتــی آیــنــده ام ،}

_{مــگــر چــه فــرقــی مــی کــنــد؟!}

_{بــهــشــت یــا جــهــنــم ،}

_{شــاد یــا غــمــگیــن ،}

_{دنــیــای بــی تــو ،}

ﮔﻔﺘﻢ ﻧـﺮﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﮐﻨﯽ

ﺑﺮﮔﺸــﺖ ﻧـﮕــﺎﻡ ﮐﺮﺩ ... ﮔﻔﺘﻢ ﺩﯾﺪﯼ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ …

ﮔﻔـﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤـﺎ ؟

وقتی دیـــدی تنـــها شـدی

بدون خـــــــــدا همه رو بیرون کرده

تا خــودت باشـــی و خــــودش

قاصدک برو...برو...

من که یاری ندارم

چشم انتظاری ندارم

قاصدک برو برو که با تو کاری ندارم!

قاصدک به چشم من، قصه ی یک دردی برو...

یکی بود یکی نبود زندگیم

یکی اومد که شد تموم زندگیم

غیر از خدا مهربون هیچکی ندید

که اون شده بود نبود زندگیم

قصه ما قصه ی عاشقونه بود

قصه گلبرگ و گل و سنبل و رازیونه بود

بالای قصه مون وفا پایین اون یه کوه مهر

واسه همینه عشقمون یه خورده اسمونی بود

قصه عشق ما دوتا هیچ وقت به اخر نرسید

کلاغ  رو سیاه و زشت هیچ وقت به خونش نرسید

بالا رفتیم عشق بود

پایین اومدیم یاس بود

قصه ی ما راست بود

ﭼﻴـﺰﻱ ﺷﺒﻴـﻪ ﻣـﻌﺠﺰﻩ ﺍﺳـﺖ
ﮐـﻪ ﺷـﺐ هایم ﺑـﻪ ﺧﻴـﺮ ﻣــی ﮔﺬﺭند
ﺑــﻲ ﺁﻧﮑﻪ ﮐﺴـی ﺷـﺐ ﺑﺨﻴـﺮ ﺑﮕﻮﻳـﺪ
.
.
.
با یک عالمه فاصلـــه از خودم
انتظــــار دارم به تو برسم !
از اول هم آرزوهـــــایم محــــال بودند
.
.
.
سفر از چشم‌های تو محال بود که ممکن شد مرگ که دیگر محال نیست
.
.
.
هیچ چیز بیشتر و بدتر از این مغز استخوان آدمو نمی سوزونه
که اطرافیانت بهت بگن که اگه دوستت داشت نمیرفت

                                       بفرمایید ادامه مطلب...

بفرمایید ادامه مطلب

ووووووییی...